آره پارسال عاشورا و تاسوعا بود
داشتیم تو درست کردن غذای عاشورا به آشپزها کمک میکردیم که گریه خیلی ها سرازیر شد
تو یکسری وسایل قدیمی کتاب کلاس چهارم مادری مهربان رو پیدا کردیم که دیگر در بینمون نبود
خیلی ها از ایشون خاطره داشتن و از خوبیشون میگفتن
این کتاب رو به همسر و فرزندانش تقدیم کردیم تا یاد و خاطره این مادر مهربون از میان ما نره
روز جمعه هست رفتگان چشم براهند - فاتحه یادتون نره
سلام
روحشون شاد
رفتن آدما همیشه سنگینه
این یادگاری ها هم که بد جور داغ آدمو تازه میکنن
چه عکسهای زیبا و عجیبی بود
تصور اینکه این کتاب یه روزی تو دستای کودکانه ی مادر ی که الان دیگه نیست ورق میخورده خیلی حس و حال به آدم میده
ترس..تنهایی ...بهت..بغض...دلتنگی ..همه چی..
salam ziba bod khosham omad
bazam biya pishemon
با تیرازه خیلی موافقم
خدا رحمتشون کنه
دلم گرفت...............
سلام از وبلاگتون دیدن فرمودم جالب بود
واقعا مو به تنم سیخ شد. حبیب تکونم دادی.
زن دایی زیور خیلی انسان وارسته و خوبی بود.
من که خدا گواهه جز خوبی از ایشان در یاد ندارم.
جایگاهش بهشت برین باد