سلام خوبی عزیزم وب خیلی خوبی داری اگه سرت گرفت به منم سری بزن منتظرتم ججوووووووووننننننننن اینم بوسسسسسسس[بوسه]
علی بهادری
یکشنبه 7 فروردینماه سال 1390 ساعت 11:37 ق.ظ
با سلام با اینکه من دامادی از داماد های میراشیان هستم ولی چندین بار از ارتفاعات خرم آباد (خورمابا در گویش محلی) به آرتون رسیده ام. دهی زیبا و بس فرحبخش دارید. سلام میراشیانی همسایه را به وَچِگان و بزرگان و خردان و کلان آرتون ابلاغ فرمایید. عیش دراز و نوشتان باد، نورز خجسته باد
سلام خدمت شما دوست عزیز ممنون بابت مطلب زیبایی که نوشتید . من هم با مطلب ((غایب یعنی چه ؟ )) بروزم و از شما دعوت می شه که بیایید و با نظراتون منو در ارائه بهتر مطلب کمک کنین . منتظرتم.
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام خوبی عزیزم وب خیلی خوبی داری اگه سرت گرفت به منم سری بزن منتظرتم ججوووووووووننننننننن اینم بوسسسسسسس[بوسه]
با سلام
با اینکه من دامادی از داماد های میراشیان هستم ولی چندین بار از ارتفاعات خرم آباد (خورمابا در گویش محلی) به آرتون رسیده ام. دهی زیبا و بس فرحبخش دارید. سلام میراشیانی همسایه را به وَچِگان و بزرگان و خردان و کلان آرتون ابلاغ فرمایید.
عیش دراز و نوشتان باد، نورز خجسته باد
سلام وبلاگ جالبی داری ممنون میشم به ما هم سر بزنی با تشکر[گل]
خسته از عشق عاشقانه ترین شعر ! ؟
از افکارم بیرون برو
می خواهم خودم را بی تو ببینم
از دلم بیرون برو
می خواهم دریا را ببینم
جزر و مدش را
آبی اش را وسعتش را
قایق ها و بادبانهایش را
****
از نگاهم بیرون برو
می خواهم جنگل را ببینم
نجوای درختان و رقص برگها را در نسیم جنگلی
****
در من و کنار من قدم نزن
می خواهم صدای پاهایم را بشنوم
خسته. . شاد . . افتان و خیزان . . آرام یا شتابان
اما فقط می خواهم صدای پاهای خودم را بشنوم
****
هزار شهریور از هراز گذر کردم
آن انگورهای ارغوانی تیره !
زنان کولی زیبا گردو فروش را ندیدم
از کنار جاده دور شو
می خواهم موهای اکسیدان زده آن زنان مسی را
با خنده های ترد دروغینشان
دستهای تکه تکه شده خسته شان را
در کمرکش جاده امام زاده هاشم ببینم
****
جایت رادر قطار . . هواپیما . . اتوبوس
از شنزار تا شالی زار
از شرق تا غرب . . از شمال تا جنوب
از کنار من ورق بزن
از چمدانم بیرون شو
می خواهم فقط جاده را ببینم
اسبهای چابک و جوان کنار تپه را
گوسفندان بالای دره را
چای و دیزی قهوه خانه را . . .
****
از فصل هایم خارج شو
طعم انگور بی دانه پاییز
رنگ توت فرنگی بهار
و عطر هندوانه را در شب یلدا فراموش کرده ام
از طعم غذایم . . از آبی که می نوشم بیرون شو
از تن پوشی که در آن تار و پود می بافم
از پارافینی که در آن شمع می شوم
از قالبهای ماه و ستاره ای که در آن مربا می شوم
از ترانه ای که در آن شعر می شوم
از عطری که به گیسوان خود می زنم
تا بوی تاکستان پدر و گندمزار تو را بگیرد
از همگی بیرون شو
از باریدن تا آبی شدن
هوای تو فقط فاصله است
از نفسی که می کشم بیرون شو
از تمام صحنه و صحنه های زندگیم بیرون شو
می خواهم ترا فراموش کنم
می خواهم زندگی کنم .
سسسسسسسسسسسسلام امیدوارم ایام عید حسابی بهت خوش گذشته باشه دوست و برادر خوب همیشه همراه
سلام خدمت شما دوست عزیز
ممنون بابت مطلب زیبایی که نوشتید .
من هم با مطلب ((غایب یعنی چه ؟ )) بروزم و از شما دعوت می شه که بیایید و با نظراتون منو در ارائه بهتر مطلب کمک کنین .
منتظرتم.